انجمنی

ساخت وبلاگ

سوسنگرد.

شهر حماسه هایی که فرزندان خمینی حماسهسازانش بودند.

سوسنگرد.

شهری که خون پاک هزاران شهید بر تکه تکه خاکش فرو ریخته است.

سوسنگرد....

شهری که سنگرهای مجاهدان میدان نبرد روزهایی پوشش اصلیش بود.

سوسنگرد...

یاداور خاطره های سرداران بزرگ دفاعی مقدس برای آرامانی مقدستر.

سوسنگرد....

یعنی سردار پرافتخار اسلام

شهیدی از تبار ابوذر،

شهیدی از تبار سلمان،

شهیدی ازتبار عمار،

شهیدی از تبار راست قامتان عرصه تاریخ.

سوسنگرد....

یعنی چمران.

یعنی زخمی بر پای محکمی که پایش قویتر شد برای رفتن به سوی شهادت.

سوسنگرد...

یعنی علی اکبر هایی که مقتدایشان علی اکبر حسین بود.

نوجوانان و جوانانی که پهلوهاشان دریده شد در نبرد حق علیه باطل.

سوسنگرد...

یعنی غلام های امام رضا.

یعنی انانی که از بستان انقلاب سبز خمینی راهی بستان سرخ حسین شدند تا ایستادگی و مقاومت را به دنیا بیاموزند.

سوسنگرد...

یعنی شهری به درازای نخلستان های خشت کازرون تا نخلستان های گرم خوزستان.

سوسنگرد...

یعنی تاسوعایی پر از عباس و اکبر و قاسم

سوسنگرد...

یعنی کربلای فرزندان کازرون

سوسنگرد...

یعنی سوسن های پرپر که رفتند تا بر گرد ضریح شش گوشه امامشان حسین بن علی به طواف عشق برپدازند.       

منتشره در هفته نامه شهرسبز شماره 147- 23آبان ماه 1390                     

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 332 تاريخ : پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 23:55

می خواهم از 13 بگویم.

13 دهی که در ماه آب نحسیش برآشفت تا آب هایش رنگ قیامی بگیرد که با خون سرخ دانش آموزان رنگین شد و با خروش دانشجویان انقلابی دیگر برای قیام رقم خورد تا دیگر از نحسی به در آید.


می خواهم از 13 بگویم.

13 دهی که در ماه آب نحسیش برآشفت تا آب هایش رنگ قیامی بگیرد که با خون سرخ دانش آموزان رنگین شد و با خروش دانشجویان انقلابی دیگر برای قیام رقم خورد تا دیگر از نحسی به در آید.

48 سال پیش. مجلس شورای ملی که نه مجلس شورای دولت؛ نه آن هم نه مجلس شاهنشاهی؛ شاید بتوان همین را برایش گفت.طرحی را به مجلس برد در راستای آمریکانیزاسیون ایران. یعنی ایران بشود ایالتی از ایالات آمریکا و مردم ایران بشوند شهروندان درجه 2 نه درجه 3 نه درجه 4 .... نمی دانم چگونه شهروندی. آخر حتی اگر سگ را در جامعه ای در مملکتی جز شهروندان آن به حساب بیاوریم در درجه چندم قرار می گیرد که یک ایرانی از آن هم کمتر شد.

هنوز هم بودند مردانی در مجلس شورا که غیرت ملی داشتند. اما ترس... طرح به مجلس آورده شد و تعلل نمایندگان در تصویب آن و خشم آمریکایی ها از سوی دیگر و فشارهایی که بر شاه و دولت وقت آمد که زود باشید وگرنه... وگرنه چی .... خودتان می دانید. اصلاً توی ایرانی می دانی که آمریکا یعنی چه؟ یعنی ابرقدرت دنیا. یعنی شاه جهان. یعنی جهان شاه. و آنوقت یه جوجه شاهی مثل محمدرضا و یک مملکتی مثل ایران در مقابل آن امپراطوری امپریالیسم صهیونیستی لیبرالیستی ..... خودمانیم عجب کلماتی خب که چه؟ خب همین دیگه زود باشید بتوصبید این لایحه رو.

بعضی از نمایندگان حاضر به تصویب آن نشدند. و خبر آن را به بیرون از مجلس انتقال دادند. خبر به خمینی رسید. همان آقای که بهش میگفتند حاج آقا روح الله. اسمش بود سید روح الله موسوی خمینی- فرزند سید مصطفی. حالا آیت اللهی شده است و عده ای پس از آیت الله بروجردی که مرجع علی الاطلاق شیعه در زمان خودش بود یعنی همه شیعیان از او تقلید می کردند آمدند و دست بیعت دادند با این سید. این همانی است که در دوران رضاخان جلسه ای داشت که ارکان نظام شاهنشاهی را تکان داد و رضاخان خود دستور داد تا خلع منبر شود. اصلا آخوند جماعت را چه به دخالت در امور حکومتی آن هم چه حکومت شاه. همان که از سال 40 پا کرده است در کفش عده ای. حرف می زند. بعد از کاشانی و اعدام نواب که دیگر آخوند مرده بود. دین مانده بود تویه همان 1400 سال قبل همان عصر جاهلیت. همان ... حالا این آقا کیه ؟ خدا می داند. شاه می گه زنها بیان رای بدن این نمود رشنفکری جامعه است یعنی ایران این قدر پیشرفت کرده به زن اجازه می ده رای بده. حالا این آقاهه اومده می که نخیر. این چه حرفیه. این ها رو شاه می گفت.

اومد داد زد همین سیده رو می گم. آقا این ها دارن اسلامو نابود می کنن. وا آقا چرا چوب لای چرخ مملکت می ذاری؟ به قرآن که قسم نخوردن تو دادگاه و مجلس و ... مهم نیست. آخه نماینده ها که بهایی ان خیلی هاشون. نه فقط قرآن انجیل و تورات و اوستام قبول ندارن. .... چی بگم بهتون.

این ها شد انقلاب سقید. خیلی سفیدم بود. از بس سفید شد که سیاه میدیدیش.

حالا اومده می خواد جلوی ایران رو بگیره که می خواد پله ترقیو برداره با مصونیت آمریکایی ها. کاپیتالاسیون. می دونین چیه؟

خمینی داد زد روز 4 آبان تو فیضیه. گفت: آقای شاه من شما را نصیحت می کنم دست بردارید از این کارهایتان. این کارهای شما دودمانتان را بر باد می دهد. آقای شاه می دانید این لایحه چیست؟ این یعنی این که اگر یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر گرفت نباید با او کاری داشته باشند اگر هم خواستند محاکمه اش کنند باید برود توی آمریکا ولی اگر شاه ایران سگ آمریکایی را کشت باز باید برود دادگاه آمریکا جواب بدهد. ....

و این یعنی سگ آمریکایی ارجح بر شاه و مرجع تقلید و هر ایرانی ....

آقا شما که نمی دونین این یعنی پیشرفت که ما بشیم جزو خاک امریکا این آخوندها اومدن جلوشو گرفتن. خوب می ذاشتن بریم نوکری اونا رو بکینم مگه چی میشد. هان.

دوباره این سید شر شد واسه شاه. مملکت غوغا شد. دانشگاه صداش بلند شد که پس یهو بگین مستعمره شدیم و خلاص. ای وای تا حالا فقط این آخوندا بودن حالا دانشگاهی هام بلند شدن. تا شر دیگه ای درست نکرده باید یه کاریش کرد.

شاه صداش دراومد. بکشیدش. نه زندانش کنید. نه ... یکی گفت آدم حسابی مگه خر شدی اینو زندانش کردی قم بلند شد تهران بلند شد قزوین بلند شد ... امدن تا پشت کاخ. دور جنبیده بودی همین 15 خرداد 42 که تاجت حالا سیم خاردار بود. خودت معلوم نبود کدوم گورستونی هستی می خوای بکشیش.

تصمیم از آمریکا اومد. ما داشتیم از این گردن کلفت ترشو. باید بره پیشرفت رو ببینه. تبعیدش کنین ترکیه. آثار تجدد یه مملکت اسلامیو می بینه از طرفی این جام نیست شر درست کنه.

شب 13 آبان 43. شبانه و در عملیاتی برق آسا کوچه های منتهی به خانه حاج آقا روح الله بسته شد و او را گرفتند. همان شب او رو بردند تهرون سوار هواپیماش کردن فرستادنش ترکیه. فردا صبح مردم گفتن چی شد؟ گفتن هی چی تموم شد دیگه. سر و صداهایی بلند شد. ولی خب آسید روح الله رفتن مسافرت دیگه.

اما چرا آمریکا باید حکم صادر کنه واسه تبعید یه آدم؟ اصلا اون چی کاره بود؟

1-      اون به اصول اعتقادات و مقدسات آمریکا که جناب مسطاب اعظم اسراییل و صهیونیست ها باشن توپیده.

2-      منافع ملی آمریکا رو زیر سوال برده. یعنی چه. آمریکا سرور دنیاست هرجا هر کاری خواستن می تونن بکنن. هر کی مخالف باشه چند حالت بیشتر نداره یا وحشیه، یا تروریسته، یا آدم نیست. در هر صورت باید از صحنه روزگار محو بشه.

و این بود همه ماجرا. صهیونیست ها دارن بر دنیا حکومت می کنن. هر کاری دلشون بخواد می کنن. هیچ کس حق حرف زدن نداره. چون در غیر این صورت خلاف حقوق بشر حرف زده. بشر فقط اونان.

اما خمینی رو وقتی داشتن می بردن یکی بهش گفت آقا سید کجای کارید شما همه دنیا دست اوناست. اونایی که همه چی دارن جلوشون سجدی می کنن تویه یه لا قبا واسادی که چی؟ خمینی کفت: لشکرم در راهن. طرف گفت لشکرت کیان؟؟ گفت: الان یا تو قنداقن یا دارن تو کوچه بازی می کنن. در ثانی «ان تنصر الله ینصرکم و یثبت اقدامکم»

15 سال بعد.

دانش آموزان و دانشجویان با هم هماهنگ می کنن بیان تو دانشگاه تهران مخالفت کنن با این مسخره بازی های آمریکا. اومدن بگین ما استقلال می خوایم. استقلال آزادی جمهوری اسلامی. آره اینا همون بچه قنداقی ها بودن. حالا قد کشیدن. بزرگ شدن.شدن یه لشکر اومدن هل من مبارز می طلبن.

یه دفعه می افتن تو محاصره تانک و توپ و مسلسل. بازم می ایستن می گن توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد....

و شلیک

و شهادت

و خونین شدن

و سرخ کردن ایران با رنگ خویش

و قیامی پی قیامی

و برگ های ریزان

و ....

یک سال بعدش

13 آبان سال 1358

روبروی سفارت فخیمه ایلات متحده آمریکا.

این بار باقی مونده های شهدای سال قبل. از دانش آموز و دانشجو. اومدن شعار می دن. بابا خسته شدیم از این همه دخالت آمریکا. پارسال انقلاب کردیم با خونمون که استقلال کشورمونو بدست بیاریم.که خودمون تصمیم بگیریم. حالا باز می بینیم....

انگاری این آمریکا دست بردار نیستا.. پس باید یه درس حسابی بهش داد که بفهمه ما ایرانی هستیم... از نسل رستمیم... از نسل سهراب.... از نسل فیروز .... از نسل نادر... از نسل خون های پاک... باید بفهمه اینجا ایرانه و ما ایرانی نه زیر بار کاپیتالاسیونش رفتیم و نه هیچ چیز دیگه اش باید یادش بندازیم که امپراطور رومو وقتی گردن کشی کرد برامون کاری بهروزش آوردیم که جلومون زانو زد و به غلط کردم افتاد.... حالاما جلوی این تازه به دوران رسیده قد خم کنیم...

از دیوار سفارت نحس و نجسش بالا رفتن.... تا ایران رو از لوث پرچم ستاره دارش پاک کنن. بگن ما تا خورشید خمینی داریم شب نداریم که ستاره بخواهیم

و این شد انقلاب دوم

سه مبارزه مردم ایران علیه استکبار صهیونیستی آمریکا....

قیام برای به دست آوردن استقلال و حفظ استقلال ملی....

و یک سال پس از آن جنگی بر ما تحمیل شد و در همین چند روز قبل سال روز شهادت دانش آموزی بود که نمود دفاع ما از استقلال ملی مان شد شهید حسین فهمیده.

ایران در گرو دل بستن به قرآن و ولایت استقلال از دست رفته خویش را بازیافت تا حرکتی کند برای یازگشت به خویشتن. به دوران حیات زیبای خویش. به دوران بزرگی و عزت. به دورانی که مهد علم و دانش بود. و این چنین شد.

اما دوستان استقلال بهایی دارد و باید بهایش را پرداخت. این بها تنها محدود به نسل های گذشته نیست. بهایش را گرچه پدرانمان دادند اما اینک برای حفظ آن باید نسل من و نسل بعد از نسل من و نسل بعد از نسل بعد از نسل من و ... و همه نسل ها بپردازند.

پدران ما در زیر باران موشک و بمب و خمپاره و گلوله ایستادند برای استقلال

نسل قبل از ما در زیر بمباران و موشک باران فرهنگی ایستادند برای استقلال

و نسل من باید به ایستد در زیر بمباران و موشک باران اقتصادی برای استقلال

و این شد که رهبری فرمود جهاد اقتصادی.

یعنی باید ایستاد این بار در دفاع از اقتصاد ملی.

و این نمی شود جز با دست در دست هم نهادن برای برون رفت از وضع

یعنی حمایت همه جانبه ملت از سرمایه های داخلی

خرید کالاهای ایرانی

تحریم کالاهایی که می بینیم و می دانیم که اقتصاد دنیا را و ما را هدف گرفته است برای برپایی امپراطوری دیگری

یعنی نخرید کالاهای خارجی

حتی اگر ارزان باشند

حتی اگر نسبت به کالای ایرانی مفت باشند

این بزرکترین جهاد اقتصادی است

زیرا باعث خواهد شد که اقتصاد ورشکسته ما از زیر بار موشک چینی برخیزد و قد علم کند

آمریکا شکست چون مردمش اهل روزه نبودند

ما نمی شکنیم چون فرزند رمضانیم و محرم

و نباید بشکینم چون فرزندان ایرانیم

چون

از خمینی درس عشق آموخیتم

آمریکا می خواهد با سیاست بازی به حیات مزورانه خویش ادامه دهد ولی....

اما ما نباید به کسانی که خودفروخته بیکانه اند اعتماد کنیم

دوستان اسلام بعد از 4 قرن استیلای عرب نتوانست دین رسمی ایران شود و تنها بعد از خروج عرب بود که ایرانی با همین زبان با همین نژاد با همین... خودش در کمال آزادی اسلامی را پذیرفت.

امروز ما باید مقاومت مان در جنگ اقتصادی الگویی باشد برای دنیا.

بیایید در راه دفاع از استقلال ملی مان به جهاد اقتصادی اهمیت دهیم

زیرا اگر جهاد نکنیم فردا باید به خواری و ذلت در برابر هر کس و ناکس سر خم کنیم

والسلام.

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 296 تاريخ : چهارشنبه 11 آبان 1390 ساعت: 23:36

چند مدت پیشیکی از دوستان بسیار مهربان و عزیزم که احترام خاصی برایش قایل هستم مرا گفت کهوبلاگت بسیار خشک است. شما که اهل ادبید چرا با نوشته ها و شعر هایتان وبلاگتان رازینت نمی دهید. تا ما کیفی کنیم. گفتمش نه اهل ادبم نه اهل ذوق. گفت: همان هاکه برایمان گهگداری می خوانی بنویس. لذتی داشت.

چند مدت پیشیکی از دوستان بسیار مهربان و عزیزم که احترام خاصی برایش قایل هستم مرا گفت کهوبلاگت بسیار خشک است. شما که اهل ادبید چرا با نوشته ها و شعر هایتان وبلاگتان رازینت نمی دهید. تا ما کیفی کنیم. گفتمش نه اهل ادبم نه اهل ذوق. گفت: همان هاکه برایمان گهگداری می خوانی بنویس. لذتی داشت. گفتم:من که شاعرنیستم.

اندکی ذوقمرا شعرکی ساده وبی پیرایهنشناسید بهعنوان ادبکه کسانیهستند....

یک دفعه یاددورانی افتادم که در دانشگاه آزاد کازرون دانشجو بودم. انجمن اسلامی دانشجویان هرهفته یک نشست ادبی داشتند که اگه اشتباه نکنم اسمش پنجره بود. یه روز بچه ها از منخواستن که برم تو اون شرکت کنم و اگه میشه یکی از نوشته هامو بخونم. یک دفعه اینشعر اومد:.

گهگداری قلمیاز ته دل

می نویسد برذهن

که تو ایخواب ترین خواب جهان

اندکی بیداری

این تمام هنرشعر من استا

ستقبال شد کهتو که فی البداهه می شعری پس حتماْ باید بیای شعر بخونی. که دوباره شعر دیگه ایاومد. که بعداْ می نویسمش. آخه باید وایسم دیگرون بیان نقد تند و تیز بکنن. بعدشاونو بنویسم.

اما دیشبرفته بودم باغ جنت. با معلم دینی سال اول راهنماییم که خیلی بهش علاقه دارم قرارداشتم. بله حاج اصغر شجاعی. مداح رزمندگان اسلام. در جبهه های نبرد. مردی که بهعنوان یکی از سمبل های رزمندگان مجاهد شهر ما که در دوران دفاع مقدس مداح آنانبوده و به آنان کربلایی شدن رو آموخته و شاید اگر به او بگوییم آهنگران کازرون کمنگفته ایم. اما دایی امهم آن جا بود. حاج حسین پیروان. خیلی حال کردیم دیشب.

وقت نماز شد. و صدای موذنبلند.وضویی ساختیمو در بارگاه کبریایی ایستادیم:

دیشب

من نمازم را پی تکبیر گللاله عاشق خواندم

پشت مردی کهقدش بشکسته

همان مرد کهمی خواندیمش

که در بارانآمدو

سجاده ما

چمن خیس و گلجنت بود

که زمین را

تا اوج فلک پیمودیم

قامت سرو کهدیدیم

پی آن مردشکست

سرو چون رفترکوع

غنچه دردمجان داد

و اینم ظهراومد:

پدرم

پایش را

روزگاری کهجوان بود

پر از غوغابود

و جهان را

سهراب واربه نبردشطلبید 

پشت یکمعبر عشق

با تماماخلاص 

او رهاکرد و خودش

را بی پا

حال گویم

کهپدر جان پایت ؟

گفت: در رهعشق جان فدا باید کرد .

یک عددپا که نباشد چیزی 

و پدرباز به رویم خندید. 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 318 تاريخ : سه شنبه 10 آبان 1390 ساعت: 1:28

 

به نظر شما همسان کازرون کجاست؟

یا نه بهتر بگویم قل کازرون کجاست؟

اگر کازرون را دو قلو بگیریم آن یک قل دیگرش کجاست؟

شیراز، اصفهان، بوشهر و.....

چند سال پیش اما شهر ما یه خواهر پیدا کرد.

ولی بگذارید بگویم.

حدود 31 سال پیش بود که ارتش بعث عراق به خاک ما حمله کرد.  و بسیاری از شهرهای خوزتستان را تصرف کرد.

عده ای از بچه های کازرون، راهی جنوب شدند تا پا به پای سایر رزمندگان به دفاع از میهن خویش بپردازند. همان روز اول سهم آنان دفاع از جاده هویزه سوسنگرد ودفاع از شهر سوسنگرد شد. شهری که در طول 8 سال دفاع مقدس رزمندگان کازرونی در آن مستقر شدند. و سوسنگرد این شهر جنگ زده را چون شهر خویش بازسازی کردند. شهری که می رفت تا روح حیات و زندگی از آن برچیده شود به همت بچه های کازرون زنده ماند. این رزمندگان کازرونی بودند که در طول این سالیان روح حیات را به این شهر برگرداندند و خون را در رگ های مجروح آن به جریان انداختند.

و این شد که سوسنگرد را شهر دوم خود و خانه دوم خود می دانستند. در حالی که خالی از سکنه بود در ان مسکن گرفتند.

شهر را با ایجاد یک نانوایی رونق دیگر دادند و در خانههای بی سقف آن زندگی کردند.

سوسنگرد شده بود شهر بچههای کازرون.

این شهر یاد آور حماسه اولین نبرد بچههای کازرون با دیو سیاه جنگ بود. یادآور حماسهای که در آن عزیزترین عزیزان این دیار سبز جامههای سرخ رنگ بر تن کردند و آن جا اولین کربلای کازرون شد.

محرم 59، یاداور حماسه حماسهسازانی است که تاسوعایی بر دل دشمن زدند و عباس گونه به دیدار پروردگار خویش شتافتند.

اکنون در آستانه برگزاری همایش بزرگ حماسه سازان سوسنگرد، تاسوعاییان کازرون، بر آن شدیم تا به این مناسبت در این مدت باقی مانده از سوسنگرد بگویم و از دلاوری های و حماسه هایی که رزمندگان ما آن را ساختند.

از همه رزمندگان و کسانی که در مورد این حماسه و سوسنگرد و شهدایی که در سوسنگرد موثر بودند یا.... ما را با آنچه دارند مورد تفقد خویش قرار داده و نشریه ما را با گفتارها، نوشتارها، عکسها و .... کمک کنند.

یادشان گرامی و راهشان پررهرو

 

 


 

سوسنگرد شهری است در شهرستان دشت آزادگان که در استان خوزستان قرار گرفته است.شهر سوسنگرد مرکز شهرستان دشت آزادگان و مهمترین شهر آن است، فاصله شهر سوسنگرد تا اهواز ۵۵ و تا بستان ۲۸ کیلومتر است، رودخانه کرخه از شمال آن می گذرد و شعبه ای از کرخه نیز از داخل شهر عبور کرده و در غرب و جنوب غربی شهر دو رود سابله و مالکیه از آن منشعب می شوند.

نام این شهر در ابتدا روستایی به نام خفاجیه بوده که بعدها در زمان حکومت پهلوی به سوسنگرد تغییر نام یافت که گویند معنای آن عبادتگاه سیاره ناهید در زمان ایران باستان باشد.

سوسنگرد طبق تقسیمات کشوری مرکز شهرستان دشت آزادگان است. سوسنگرد در شمال غربی اهواز و به فاصله 55 کیلومتری این شهر قرار گرفته. هویزه در جنوب غربی سوسنگرد و بستان در شمال غربی سوسنگرد قرار دارندو رودخانه کرخه از ان میگذرد.

جمعیت این شهر هم اکنون بالغ بر ۱۲۰,۰۰۰ نفر می‌باشد.

مردم این شهر عرب و پیشه عمده مردم کشاورزی می‌باشد. از جمله طوایف ساکن در شهر می‌توان ازآلبوجلال، زبیدات، بنی طرف، اهل الیرف، مزرعه و سادات و بقیه نام برد.

از محلات این شهر میتوان خزعلیه، نود دستگاه، پشت بهداشت (خیابان شهید بهرام کرامت )، بازار، بازار کویتی ها، کوی فرهنگیان، ابو جلال، بومغینم و مشروطه، ابوذر، کوی جهاد، دادگاه و منازل بنیاد شهید را نام برد. مساجد معروف این شهر مسجد جامع و مسجد امام علی (ع) هستند.

این ها اطلاعات اندک و مفیدی بود که در روند خاطرات رزمندگان در مورد سوسنگرد ممکن است بیان شود.

اما تا قبل از ورود رزمندگان کازرون به فرماندهی شهید دکتر علی اکبر پیرویان که گروهی 400 نفره بودند که در آن زمان در دو مرحله به سوسنگرد اعزام شدند.

در زمان جنگ ارتش عراق ۳ بار برای تصرف سوسنگرد تلاش کرد که با مقاومت شدید مردم مواجه گردید ولی در حمله سوم شهر در محاصره ارتش عراق قرار گرفت. با حمله عراق در ۳۱ شهريور، عناصر تيپ ۳ زرهي لشکر ۹۲ اهواز، مستقر در پاسگاه صفريه و سوبله، نتوانستند حملات دشمن را دفع کنند و به ناچار به عقب رانده شدند. لشکر ۹ مکانيزه عراق کم کم به محور سوبله، تنگه چزابه و ارتفاعات الله اکبر مي رسيد. عراقي ها موفق شدند روي رودخانه کرخه و رميم پل شناور نصب کنند. به اين ترتيب بستان به طور کامل سقوط کرد و عراقي ها از شمال و غرب وارد شهر شدند. آن ها با پيشروي در محور بستان – سوسنگرد اين شهر را از سمت غرب مورد تهديد قرار دادند. علاوه بر اين عراقي ها در جنوب کرخه و از محوه نشوه، کوشک، طلائيه و جفير وارد ايران شده و در اين محور رو به شمال پيشروي کرده و به کرانه جنوبي کرخه کور رسيده بودند. آنها با عبور از کرخه کور، به قصد تصرف حميديه و سوسنگرد در دو ستون پيشروي کردند. به حاشيه جنوبي حميديه و سوسنگرد رسيدند. دشمن پس از شکستن مقاومت مدافعان اندک ( پاسدار و ژاندارم ) آن در ۶ مهر ماه سوسنگرد را اشغال کرد. فرماندهان دشمن اداره شهر اشغال شده را به گروه ضد انقلاب »جبهه التحریر« سپردند. چهار روز بعد یعنی در ۱۰ /۷ /۱۳۵۹ رزمندگانی از سپاه اهواز به فرماندهی »علی غیوراصلی« شهر را آزاد کردند وخائنین را به سزای خویش رساندند. پیشروی دشمن به سوی اهواز ادامه یافت تا این که پاسداران اهواز، شب هنگام ۹ /۷ /۱۳۵۹ با شبیخون به دشمن قوای ارتش عراق را مجبور به فرار کردند و با همکاری هوانیروز و دیگر نیروهای ارتش تعقیب دشمن ادامه یافت، طوری که در ۱۰ /۷ /۱۳۵۹ سوسنگرد آزاد شد.

عراق حملات مجدد خود را از ۱۷ /۷ /۱۳۵۹ آغاز و در ۲۱ /۷ /۱۳۵۹ بستان را اشغال کرد. در این زمان رزمندگان کازرونی وارد اهواز شدند تا برای دفاع از خرمشهر یا آبادان اعزام گردند. اما در اهواز به آن ها  ماموریت داده شد تا در جاده هویزه سوسنگرد موضع گرفته و از ورود دشمن به سوسنگرد جلوگیری نمایند. رزمندگان کازرونی در سوسنگرد و جاده هویزه موضع گرفتند. در پی حمله وحشیانه عراق به این ناحیه و شهادت دکتر علی اکبر پیرویان رزمندگان کازرونی مجبور به عقب نشینی تا سوسنگرد شدند. در ۲۴ /۸ /۱۳۵۹ سوسنگرد را از سه طرف محاصره کرد و وارد آن شد لیکن ۲۰۰ رزمنده مدافع شهر با مقاومت خود مانع سقوط شهر شدند. ۲ روز بعد در ۲۶ /۸ /۱۳۵۹ رزمندگان ارتش، سپاه و ستاد جنگ های نامنظم (گروه شهید چمران) به کمک محاصره شدگان آمدند، و بار دیگر شهر را آزاد کردند.

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 326 تاريخ : يکشنبه 8 آبان 1390 ساعت: 15:38

خبرنامه